تقدیم به بهترینم


متن عاشقانه

خسته ام خسته ای خسته

 این مطلب مخصوص اعضا می باشد

برای مشاهده این گونه مطالب باید با نام کاربری خود وارد شوید و یا ثبت نام کنید.

اگر عضو سایت هستید لطفا از طریق فرم زیر وارد شوید:

نام کاربری:
رمز عبور:

اگر عضو سایت  نیستید توسط فرم زیر میتوانید به سرعت ثبت نام کنید:
نام کاربری:
رمز عبور:
تکرار رمز عبور:
ایمیل صحیح و معتبر:
کد تصویری را وارد نمایید:
نام (اختیاری):
وب سایت (اختیاری):
جنسیت (اختیاری):
مرد        زن عدم نمایش
تاریخ تولد (اختیاری):
روز ماه سال
عکس/تصویر پروفایل شما(اختیاری):
ای دی یاهو (اختیاری):
شماره تلفن(اختیاری):
شهر(اختیاری):
توضیحاتی درباره خود (اختیاری):

کد چت روم

نظرات شما عزیزان:

ارشین
ساعت16:08---9 دی 1391
سلام عشقم ..............ای همزاد ...ای همرنگ... ای بی من وهمیشه با من ...یاد تو چون پرستوها ... یا چون لک لک های مهاجر .......لحظه لحظه به باغ خیالم سفر میکند .....گفتی که هر شب واژه های شعرم را با اشک میشویی منهم هر لحظه یاد تورا در پریشانی خیالم می پیچم......ای عطر عاطفه ...گفتی که با شعر من همسفر یادی......پروازت مبارک باد ...منهم هنگامی که مرغان دریایی...پرواز شوخ وشنگ خود را می اغازند..وگه گاه بر موج تن می سایند سفر را در ذهنم تداعی میکنم....سفری که آرزویش آسان است..وپروازش مشکل .....ای نزدیک دور ...وای دور نزدیک ....خطی است در کنار افق ودوردست دریاها...که خط جدایی ماست ....تو هنگامی که بر بال عقاب سفر مینشینی ....پرواز کردی واز ان خط گذشتی ...ومن وتو در دو سوی دیوار فریاد میزنیم و اشک میریزیم....یکدیگر را میشناسیم...صدای هم را میشنویم ...اما دریغ...چهره یهم را نمیبینیم...وچه سخت است ...شنیدن وندیدن....دوست داشتن وبه هم نرسیدن در خیال من این دیوار تا کهکشان بر افراشته است...اما من ناامید نیستم ...یکی در سینه ام فریاد میزند....پرواز کن!برتارک دیوار خواهی رسید...واز ان سو همزادت را وعشقت را خواهی نگریست ....هزاران حیف.......پر می زنم اما پرواز نه! گویی دست صیادی پرهای پرواز مرا بریده است.....شوق پرواز هست اما قدرت پرواز نه ...خورشید من ...ای من!!!ای همزاد!!ای همسفر سالهای زندگی ام سالهاست وشاید قرن هاست که من وتو......یک روح در دو پیکریم.......یک معنی در دو واژه ایم .......یک خورشید در دو اسمانیم ........یک عشق در دو سینه ایم ........ویک هستی در دو نیمه ایم ......شاید هم از یک روح در دو پیکر باشیم؟!.......نازنینم خیلی حرف دارم .....اشکم اجازه مید هد که بنویسم وبنویسم......اما یکی در سینه ام میگوید نه !! ننویس !شاید او نخواند شاید دوست نداشته باشد ..ایا راست میگویند؟؟؟........بدرود شب بخیر!

ارشین
ساعت15:11---8 دی 1391
هی فلانی میدانی ؟ میگویند رسم زندگی چنین است ...........می ایند...می مانند....عادت می دهند... ومی روند...وتو در خود می مانی ..وتو تنها میشوی...راستی نگفتی رسم تو نیز چنین ؟ مثل همه ی فلانی ها!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:,ساعت 4:11 بعد از ظهر توسط محمد| |


Power By: LoxBlog.Com